باران شیرین من
وای باران جونم این روزا داری شیرین تر میشی داری بزرگ میشی و من باهات حال میکنم . . . صبحا مامانی را تو بیدار میکنی حالا به هر وسیله که بتونی بعضی وقتا غلت میزنی و پاهاتو تو پهلوهام میکوبی بعضی وقتا با دستای کوچولو و نازت به هر جایی از بدنم که بخوره محکم ضربه میزنی بعضی وقتا هم محکم موهامو میکشی و من دیگه چاره ندارم که رومو بهت بکنم تا بهت نگاه میکنم یه خنده ی نازی میکنی که انگار همه ی دنیا را بهم میدن پا میشم و شروع میکنم ماساژت دادن تو هم که لاس و بی خیال میخوابی که من هر بلایی سرت بیارم . . . این روزا عاشق پدر جون شدی وقتی پدر جونو میبینی دستاتو با حرص میاری بالا و ذوق میکنی که بغلم کنین . . . یه روز که خودت شماره پدرجونو از روی گوشی مام...
نویسنده :
نفیسه
22:11